شهید احمد علی نیری

کی شود حر شوم توبه ی مردانه کنم

شهید احمد علی نیری

کی شود حر شوم توبه ی مردانه کنم

شهید احمد علی نیری
طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

سپاه پاسداران

جمعه, ۴ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۰۳ ق.ظ
داستان :سپاه پاسداران                    بنام خدا            راوی: جمعی از دوستان شهید            اواخر سال 1361بود . احمد در مدرسه ی مروی مشغول به تحصیل در رشته ی ریاضی بود .یک روز از کدرسه تماس گرفتند و گفتند : احمد چند روز است به مدرسه نیامده ؟ آن شب بعد از نماز که به خانه آمد با سوالات معتددما مواجه شد:احمد مدرسه نمی ری ؟احمد این چند روز کجا بودی؟ او هم خیلی قاطع و با صراحت پاسخ داد :من به دنبال علم هستم ،اما مدرسه دیگر نمی تواند نیاز من را برطرف کند . تا حالا برای من خوب بود اما آنجا الآن برای من چیزی ندارد ! من چند روز است که در کنار طلبه ها از جلسات و کلاس های حاج آقا حق شناس استفاده می کنم . به این ترتیب احمد دوران تحصیل رسمی را در دبیرستان رها کرد و به جمع شاگردان مکتب امام صادق (ع)و طلاب علوم دینی پیوست . احمد آقا طی دورانی که رشته ی ریاضی را در دبیرتان می خواند نیز در کنار درس مشغول مطالعه ی کتب حوزوی بود اما حالا تمام وقت مطالعه خود را به این امر اختصاص داده . اوطلبه رسمی ، به این صورت که همه ی کتاب های رسمی حوزه را بخواند نبود.بلکه در محضر استاد بزرگوارخودش شاگردی می کرد . برای همین آیت الله حق شناس و دیگر بزرگان حوزه علمیه ی امین الدوله  کتاب های مختلفی را به او معرفی می کردند تا او بخواند . هیچ وقت اورا بیکار نمی دیدیم .یرای وقت خودش برنامه داشت .مقدار معینی استراحت می کرد . بعد از آن به مطالعه و کار های مسجد و رسیدگی به کار های فرهنگی و پذیرش بسیج و ... چند بار در سنین شانزده سالگی تصمیم گرفت به جبهه برود اما به دلیل اینکه یکی از برادرانش شهید شده بود موافقت نشد . تا اینکه سال 1362تصمیم گرفت خود را گرفت .برای کمک به اهداف انقلاب و اینکه بتواند حداقل کاری انجام داده باشد وارد سپاه پاسداران شد . به یاد دارم که می گفت : ما در مجموعه ای قرار داریم که زر نظر آیت الله محلاتی است واز ایشان هم تعریف می کرد .احمد آقا در دفتر آقای محمدی عراقی مشغول فعالیت است شنیده بودم در واحد سیاسی سپاه مشغول فعالیت است .شماره یتلفن محل کار ایشان را داشتم .تماس گرفتم و شروع کردم سر به سر احمد آقا گذاشتن . وقتی فهمید که من هستم خندید و گفت : اینجا وقت من در اختیار سپاه است .اگر شب کاری داشتی توی مسجد صحبت می کنیم . شب توی مسجد به سراغ احمد آقا رفتم .می دانستم نیرو های واحد  سیاسی اطلاعات مهمی در اختیار دارند . گفتم : احمد آقا چه خبر چند تا از خبرهای دست اول را به من بگو ! نگاهی به من کرد و برای اینکه دل من را نرنجاند چند خبر مهم همان روز که همه ی مردم از اخبارشنیده بودند بیان کرد ! احمد آقا دو سال در واحد سیاسی سپاه حضور داشت .در این مدت به او اجازه ی حضور در جبهه را نمی دادند . تا اینکه توانست موافقت مسئولان رابرای حضور در جبهه بگیرد و به صورت بسیجی راهی شد .
۹۲/۱۱/۰۴
امیرحسین حاجی رضایی

نظرات  (۳)

سلام

ممنون بزرگوار
باعث افتخار ماست

منم شما را لینک کردم
۰۴ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۲۸ الهی نامه ی شهداء
سلام وبلاگ زیبایی دارین موفق و سلامت باشین.
سلام واقعا وبلاگت خیلی قشنگه من که اومدم اگه منت روی سرما بزاری بیا توی سایت ما همیشه بروز هست
یک نظر هم بده بدونم که اومدی
http://beroozweblog.mihanblog.com

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.