شهید احمد علی نیری

کی شود حر شوم توبه ی مردانه کنم

شهید احمد علی نیری

کی شود حر شوم توبه ی مردانه کنم

شهید احمد علی نیری
طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۳ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

راوی : استاد محمد شاهی                   به نام خدا                     داستان بسیج همه ی اهل محل احترام خانواده ی آن را داشتند حمید رضا برادر بزرگ تر احمد آقا سال اول جنگ به شهادت رسید همان ال بود که ایشان وارد بسیج شد . طی مدتی که ایشان در بسیج مسجد فغالیت داشتند همه ی نوجوان های محل جذب اخلاق و رفتار ایشان شدند .هر زمان احمد آقا به مسجد می آمد جمعی از نوجوانان به دنبال او بودند . مدتی بعد ایش به عنوان مسئول پذیرش پایگاه بسیج مسجد امین الدوله انتخاب شد . بعد از مدتی مسئولیت کار های فرهنگی مسجد نیز به عهده ی ایشان قرار گرفت . کنار فعالیت در مسجد امین الدوله در مسجد امام حسن (ع) نیز های فرهنگی را انجام می داد .نکته ی قابل توجه برای من این بود که وقتی ما در شرایط عادی هستیم حضور قلب در نماز ندازیم .یا اگر مشغله ی فکری داشته باشیم ، دیگر حواسی برای ما نمی ماند .یا اگر کار اجرایی به عهده ی ما واگذار شود ، که دیگر هیچ ! کاملا حواس ما در نماز پرت می شود . احمد آقا عارفی وارسته بود که نماز هایش بوی ملاقات با پروردگار را می داد .معمولا چنین انسان هایی یا از جامعه فاصله می گیرند . یا اگر وارد جامعه و مسجد می شوند خود را مشغول هیچ کاری نمی کنند تا حضور قلب داشته باشند بار ها از این عارف نما ها دیده ایم که فقط سجاده و عبای خود را می شناسند و دیگر هیچ ... اما این شاگرد وارسته آیت الله حق شناس در و ایمان و عمل را از استادش فرا گرفته بود. غو سخت ترین کار های اجرایی مسجد را بر عهده داشت ودر عین حال ، روز به روز بر معنویتش افزوده می شد ! من دیده ام برخی مدیان عرفان ، وقتی نماز را به پایان می رسانند مشغول ذکر و تسبیح و...می شوند. اما احمد آقا وقتی نماز معراج گونه اش به پایان می رسید و سفر عرفانی اش تمام می شد ، همگم با نماز گزاران مسجد تکبیر ها را تکرار می کرد . الله اکبر خمینی رهبر ... بعد دستهایش را به نشانه یدعا مقابل صورتش قرار می داد و مانند بقیه می گفت : خدایا خدایا تا انقلاب مهدی ... بعد هم مشغول گفتن تسبیحات حضرت زهرا (س)می شد.آن هم با توجه کامل . وقتی تعقیبات نماز به اتمام می رسید از جا بلند می شد و مشغول فعالیت های بسیج و فرهنگی می شد . البته در میان شاگردان حضرت استاد چنین افرادی کم نبودند . که این هم از زحمات حاج آقا حق شناس بود .
۲۷ دی ۹۲ ، ۰۸:۱۴
امیرحسین حاجی رضایی
راوی :جمعی از شاگردان شهید                          بنام خدا                      داستان :بچه های مسجد می یقین دارم اینکه خدا به احمد آقا این قدر لطف کرد به خاطر تحمل سختی و صبور بودن که در راه تربیت بچه های مسجد از خود نشان می داد این جمله را یکی از بزرگان محل می گفت . مدارا با بچه ها در سنین نوجوانی همراهی با آن ها و عدم تنبیه از اصول اولیه تربیت است . احمد آقا که در شانزده سالگی قدم به وادی تربیت نهاد او بدون استاد تمامی این اصول را به خوبی رعایت می کرد . اما درباره ی بچه های مسجد باید گفت نوجوان های مسجد امین الدوله با دیگر مسجد های دیگر فرق داشتند . آن ها بسیار اهل شیطنت و ... بودند . شاید بتوان گفت : هیچ کدام از نوجوانان و جوانان آنجا مثل احمد آقا اهل سکوت و معنویت نبودند .نوع شیطنت های آنان هم عجیب بود . در مسجد خادمی داشتیم به نام میرزا ابوالقاسم رضایی که بسیار انسان وترسته و ساده ای بود .او بینایی چشمش ضعیف بود . برای همین بار ها شنیده بودم که احمد آقا در نظافت مسجد کمکش می کرد اما بچه ها تا می توانستند او را اذیت می کردند! یک بار بچه ها به سراغ انبار ی مسجد رفتند . دیدند در آن جا یک تابوت وجود دارد . یکی ازهمان بچه ها گفت : من می خوابم تو تابوت یک پارچه هم می اندازم روی بدنم .شما بروید خادم مسجد را بیاورید و بگویید در انباری مسجد (جن و روح ) دارد ! بچه ها خادم را آوردند به جلوی انباری رسدند آن پسر که داخل تابوت بود تکان خورد و شروع به تکان دادن پارچه کرد ! اولین نفری که فرار کرد خادم مسجد بود  خلاصه بچه ها مسجد را حسابی به هم ریختند ! چقدر از مردم به خاطر کارهای بچه ها در مسجد از احمد آقا گله می کردند . اما او با صبر و بردباری و تحمل با بچه ها صحبت می کرد .
۲۱ دی ۹۲ ، ۱۴:۴۵
امیرحسین حاجی رضایی
بنام خدا           داستان: نماز جماعت                                                راوی : جمعی از شاگردان شهید از اینکه بچه های بسیج و مسجد به دنبال مسائل فهم درست معرف دین نیستند بسیار ناراحت بود .با مسئولین بسیج مسجد به بار ها صحبت کرده بود .می گفت به جای برنامه های نظامی بیشتر به فکر ارتقای سطح معرفتی بچه های باشید . برای این کار خودش دست به کار شد.به همراه بچه ها در جلسات اخلاقی بزرگان تهران شرکت می کرد . در مناسبت های مذهبی به همراه بچه ها به مسجد حاج آقا جاویدان می رفت .به این عالم ربانی ارادت ویژه داشت. وقت احساس می کرد که این جلسات برای بچه ها سنگین ات جلسات آن ها را عوض می کرد و از اساتید دیگری استفاده می کرد . از کار های دیگری که هر هفته انجام می داد برنامه ی زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی بود . با بچه ها به زیارت می رفتیم و روبروی ضریح می نشستیم وبه توصیه ی حاج ماشاءالله گوش می کردیم . با بچه ها به خدمت مرحوم آیت الله ناصر قرائتی در مسجد محله چال رفتیم . ایشان پدر دو شهید و یکی از اوتاد زمانه بود . یک بارفرمود : نماز جمعه را ترک نکنید نمی دانید حضور نماز جمعه چقدر برای انسان برکات دارد.خصوصا زمانی که مردم کمتر به نماز جمعه بیایند یعنی زمانی که هوا خیلی سرد و خیلی گرم باشد. من ودیگر شاگردان احمد آقا خیلی خوش حال شدیم چون احمد آقا ما را به نماز جمعه می برد و ما را به این کار مقید کرده بود . او با سختی بچه ها را جمع می کرد و بعد به چهار راه مولوی می رفتیم وبا اوتوبوس دو طبقه و یا وانت و...خلاصه با کلی مشکل به نماز جمعه می ر فتیم . یکی از بچه می گفت :من از همان دوران احمد آقا به نماز جمعه مقید شده بودم .بعد از شهادت ایشان سعی کردم نماز جمعه من ترک نشود .یک بار در عالم رویا مشاهده کردم که در خیابانی ایستاده ام احمد آقا را دیدم که از دور به طرفم آمد و من را در آغوش گرفت خیلی حالت عجیبی بود چون بعد از سال ها احمد آقا را می دیدم بعد از روبوسی به تابلو خیابان نگاه کردم دیدم نوشته خیابان قدس  و فهمیدم اینجا نماز جمعه است . همان لحظه از خواب بیدارشدم .فهمیدم علت اینکه احمد آقا من را ایگونه تحویل گرفت به خاطر حضور همیشگی من در نماز جمعه است .
۲ نظر ۱۳ دی ۹۲ ، ۱۵:۱۸
امیرحسین حاجی رضایی