شهید احمد علی نیری

کی شود حر شوم توبه ی مردانه کنم

شهید احمد علی نیری

کی شود حر شوم توبه ی مردانه کنم

شهید احمد علی نیری
طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

بنام خدا                        راوی :جمعی از دوستان شهید نماز های صبح را به جماعت در مسجد می خواند . قیافه ی اهل ذکر را به خود نمی گرفت. اما حسابی مشغول ذکر بود.یک بار رفتم کنار اجمد آقا نشستم دیدم لبانش به آرامی تکان می خورد گوشم را نزدیک کردم دیدم مشغول خواندن دعای عهد است . او به ساحت نورانی امام زمان (عج)ارادت ویژه ای داشت .  مدتی از شروع برنامه های فرهنگی در مسجد نگذشته بود که احمد آقا پیشنهاد کرد برنامه ی دعا ی ندبه را در مسجد راه اندازی کنیم . و وقتی اعلام کرد که برنامه ی صبحانه هم داریم استقبال بچه ها بیشتر شد !صبح جمعه بچه ها دور هم جمع می شدیم و برنامه ی دعای ندبه شروع می شد.احمد علی از اول صبح مشغول به ار می شد صبحانه و چای را آماده می کرد .و... بعضی وقت ها برای بچه ها عدس ی تهیه می کردیم خدا را شکر به خاطر عدسی هم که می شد دو رهم جمع می شدیم . احمد آقا از هزینه ی خودش برای بچه ها صبحانه تهیه می کرد . در همین برنامه دعای ندبه بسار ی از بچه ها را برای آینده تربیت کرد ودستشان را در دست مولایشان قرار داد. احمد آقا کار های فرهنگی مسجد را حول محور اهل بیت (ع)قرار داد و نتیجه ی خوبی از این روند گرفت .البته کار های جمعی احمد آقا برای بچه فقط دعای ندبه نبود . بعضی از شب های جمعه بچه ها را به مهدیه تهران برای دعای کمیل می برد . در مسیر برگشت هم برای بچه ها ساندویچ می خرید و حسابی به بچه ها حال می داد.
۲ نظر ۲۹ آذر ۹۲ ، ۰۷:۲۵
امیرحسین حاجی رضایی
بنام خدا عنایت اهل بیت (ع)    راوی : جمعی از دوستان شهید در مسجد کنار احمد آقا نشته بودیم .درباره یارادت و توسلات به اهل بیت (ع) صحبت می کردیم . احمدآقا گفت :اینرا که می گویم به خا طر تعریف از خود نیست . می خواهم اهمیت ارتباط و توسل به اهل بیت (ع) را بدانی. بعد ادامه داد:یک بار در عالم رویا بهشت را با همه ی زیبایی هایش دیدم . نمی دانی چقدر زیبا بود .دیگر دوست نداشتم بمانم .برای همین با سرعت به سمت بهشت حرکت کردم . احمد ادامه داد :اما هر چه بیشتر میرفتم مسیر عبور من باریک تر و باریک تر می شد! به طوری که مانند مو باریک شده بود .من احساس کردم الآن است که از این بالا به پایین پرت شوم. آنجا بود که دس زدم این باید صراط باشد .همان که می گوینداز مو باریک تر و از شمشیر تیز تر خواهد شد. مانده بودم چه کنم !هیچ را پس و پیش نداشتم . یکدفه یادم افتاد که خدا به ما شیعیان؛اهل بیت را عنایت کرده . برای همین با صدای بلند حضرات معصومیت را صدا زدم . یک باره دیدم که دستم را گرفتند و از آن مهلکه نجاتم دادند . بعد ادامه داد؛ ببین،ما در همه ی مراحل زندگی بعد از توکل بر خدا به توسل نیاز داریم . اگر عنایت اهل بیت (ع) نباشد،پیدا کردن صراط واقعی در این دنیا محال است. احمد آقا را در همان دوران کودکی می شناختم .  در دوران نوجوانی با بقیه ی همسالان خودش بازی می کرد، می گفت، می خندید و... اما یادم نمی یاد از او مکروهی دیده باشم. تاچه برسد به اینکه کناه کبیره از او سر بزند. عبادت های عاشقانه ی او بسیار عجیب بود . آنچه که ما از بزرگان شنیده بودیم در وجود احمد آقا می دیدیم !؟ یک بار قنوت نماز او طولانی شد . آن قدر که برای من سوال ایجاد کرد . یعنی چه شده !؟ بعد از نماز به سراقش رفتم . از او پرسیدم: احمد آقا توی قنوت نماز چه شده بود؟ احمد همیشه در جواب هایش فکر می کرد . برای همین کمی فکر کرد و گفت : نه چیز خاصی نبود . می خواست طبق معمول موضوع را عوض کند اما آن قدر اصرار کردم که مجبور شد بگوید :(در قنوت نماز از فضای مسجد خارج شدم . نمی دانی چه خبر بود !  آن چه در مورد زیبایی های بهشت و غذاب های جهنم گفته شده همه را دیدم ! انبیا را دیدم که در کنار هم بودند و...)
۷ نظر ۱۴ آذر ۹۲ ، ۰۸:۰۰
امیرحسین حاجی رضایی
داستان :روش زندگی                         بنام خدا                                        راوی :جمعی از دوستان احمد آقا در نوجوانی الگوی کاملی از اخلاق و رفتار اسلامی شد . هر کاری که می کرد یقیناً در دستورات دینی به آن تاکید شده بود . یکی از ویژگی های شهید احمد علی نیری این بود که به پدر و مادرش احترام می گذاشت . به طوری که هر بار وارد اتاق می شد ایشان حتماً از جای خود بلند می شد.احمد ادب را از استاد خود آیت الله حق شناس فرا گرفته بود . همیشه در سلام کردن از همه پیشی می گرفت .هیچ گاه احمد آقا توی کوچه یا خیابان چیزی نمی خرد. می ترسید مردمی که مشکل مالی دارند ببینند و ناراحت شوند .احمد آقا پول تو جیبی خود را به مردمی که نیازمند بودند می داد . خانواده ی آن ها نسبتاً ثروت مند بود . پدرش از خارج کشور برای او یک کتانی بسیار زیبا آورده بود آن موقع اصلاًاین چیز ها نبود .احمد همان شب کتانی را به مسجد آورد وبه من نشان داد . می دانست که خانواده ی ما بضا عت مالی دارد  احمد اصرار داشت من آن کتانی را بردارم می گفت خودش یک کتانی دیگر دارم.احمد به تمام مستحباتی که میشنید عمل می کرد احمد آقا زمانی که می خواست بخوابد به تشک و یا تخت و...مقید نبود با این که در خانه هر چه می خواست برایش فراهم بود اما یک پتو بر می داشت و با سادگی می خوابید. مدتی در چایی فروشی یکی از بستگانش مشغول شد. احتیا جی به پول نداشت اما می دانست که اهل بیت بیکاری را مهم ترین خطر برای نوجوانان معرفی کرده بود.مسئول بسته بندی چایی ها بود آخر هفته حقوق می گرفت و به فقرا کمک می کرد و خمس مال خود را پرداخت می کرد احمد آقا بسار اهل مطالعه بود بعضی از کتاب های ایشان اصلاً در حد واندازه ی یک نوجوان نبود . اما با کمک اساتید حوزه از آنها استفاده می کرد این کتاب ها بعد ها جمع آوری وبه حوزه ی علمیه ی قم فرستاده شد.
۲ نظر ۰۶ آذر ۹۲ ، ۱۰:۴۰
امیرحسین حاجی رضایی